دم را بازدم می کنم و به دوستم گوش می سپارم.
از پارک،
از شور،
از نشاط
می گوید.
از خوش گذشتن بر او و
جای خالی من در بین آن ها.
در حالی که نمی داند خیلی وقت است که شادی خانه اش در قلبم را فروخته است
و من،
شب هایم را با دلتنگی سپری می کنم
و من باید
به شادی بگویم:
این شب ها جایت بدجوری حالیست.
نویسنده : خودم